نقد فیلم قهرمان؛ نگاهی مدیریتی به اثر جدید اصغر فرهادی – ویرگول

در بعضا سکانسها نیز، چون سکانسهای اخبار و نشان دادن رحیم در شبکههای مختلف، فرهادی دقیق نمیداند چه میخواهد بکند از همین رو، بر روی تسلط بر تصویر، اندک میآورد. برخی میزانسنهای فرهادی انگار نسخه برداری دست چندمی از بر روی اثر ها خودش است. درست مانند اجتماع این روز ها که فرهادی آینه را رو به بر روی خودمان نهاده تا دلیر را پیدا کنیم. یعنی پیدا نمودن یک کیف و خلق انسان دوستانه از سوی کسی که کیف را پیدا کرده البته در بسط و گسترش همین سوژه، ابدا تکراری عمل نمی کند و آینه ای درمقابل هر یک از ما قرار می دهد که دلیر زندگی خودمان را در آینه منزل خودمان ببینیم نه اهمیت قضاوت و بگو و مگو های دیگران. بلکه کاملا محتوایی سادهانگارانه و عکس العمل ابزاری اهمیت هنر است. و نهتنها به همین مقدار ختم نمی‌شود بلکه هر آنچه به تیتر اصل و اساسِ طرح پیرنگ ارائه میشود، در گیر ضدیتی می باشد که به خودویرانی میرسد. تناقضات پیدر پی، نفس فیلم را میگیرد و آنچه حاصل میشود، تکههای درهم ریختهایست که نمیتواند در تکمیل یکدیگر به فرجامی از یک روایتِ منسجم برسد. نظیر زندانی که رحیم در انتها سوای هیچ تغییر موقعیتی و حتی با وضعیت سختتر، به خاطر درگیری اهمیت مسئول زندان، می بایست آن را بگذراند. مهم یک لبخند. مهاجرت دلاور اصغر فرهادی دلیر طرفدارانش اینگونه انتها میگیرد. تصمیم می گیرد کاری انجام دهد که اسمش کار صحیح است. حتی چنانچه جلساتی اصلی هنرجویان حاضر در کارخانه سال ۱۳۹۳ برگزار شده یا این که تماسها و هماهنگیهایی اهمیت آنان انجام شده، بدون اطلاع و دخالت مؤسسه کارنامه بوده است. قسمت فینال باله، بخش ختامی سمفونی، پایانی بیت غزل و پرده آخر ماجرا و نقطه اوج آن – همین لحظات که اثر را به اوج میرسانند می بایست زیباترین و اساسی معناترین لحظات باشند. روایت دلاور فرهادی تمثیلی از زندگیست – نظیر تمام داستانهای صحیح دیگر – و زیرا زندگی در دوران جریان دارااست براین اساس سینما و قصهگویی هنرهای وابسته به روزگار هستند و خیر وابسته به حجم (چون نقاشی، پیکرسازی، مجسمهسازی).