Anténor Firmin ریشه های نژادپرستانه انسان شناسی را 150 سال پیش به چالش کشید

در پایان قرن نوزدهم، یکی از داغ‌ترین بحث‌ها در میان انسان‌شناسان این بود که آیا انسان‌ها از یک نیای واحد سرچشمه گرفته‌اند یا از بسیاری (پاسخ: فقط یکی). اعضای هر دو اردوگاه، با این حال، تا حد زیادی موافق بودند که منشأ آنها هر چه باشد، برخی از نژادها بر دیگران برتری دارند. آنتنور فیرمین، انسان شناس هائیتی، می دانست که این فرض نادرست است.

فیرمین در کتاب خود در سال 1885 به زبان فرانسه می‌نویسد: «انسان‌ها در همه جا دارای ویژگی‌ها و نقص‌های یکسانی هستند، بدون تمایز بر اساس رنگ یا شکل تشریحی». برابری نژادهای بشری. “نژادها برابر هستند.”

فیرمین از زمان خود جلوتر بود. امروزه تحقیقات ژنتیکی تایید می کند که جمعیت های انسانی را نمی توان به گروه های نژادی مجزا تقسیم کرد.

اما تعداد کمی از محققان در حوزه نوپای مردم شناسی یا هر معاصر دیگری رساله او را مطالعه کرده اند. در عوض، رهبران این حوزه عمیقاً تحت تأثیر چهار جلدی آرتور دو گوبینو، برتری طلب سفیدپوست فرانسوی قرار گرفتند. انشا در مورد نابرابری نژادهای بشری، منتشر شده در 1850s. در مقابل آن پس‌زمینه، در سال 1859، پل بروکا، پزشک فرانسوی و محقق مغز علاقه‌مند به مطالعه ریشه‌های انسانی، Société d’Anthropologie de Paris، یکی از اولین انجمن‌های انسان‌شناسی در اروپا را تأسیس کرد. بروکا معتقد بود که می‌تواند از اندازه‌گیری‌های جمجمه برای شناسایی جمعیت‌های انسانی استفاده کند، که سپس می‌توان آن‌ها را به یک سلسله مراتب نژادی طبقه‌بندی کرد. هنگامی که فیرمین در دهه 1880 به آن جامعه پیوست، چنین دیدگاه های نژادپرستانه ای برای انسان شناسی پایه و اساس شده بود.

تعداد کمی از انسان شناسان خارج از هائیتی بومی فیرمین چیزی درباره آن شنیده اند برابری نژادهای بشری، کارولین فلوهر-لوبان، انسان شناس از کالج رود آیلند در پراویدنس در این مقاله نوشت انسان شناس آمریکایی در سال 2000. “از آنجایی که در بیشتر موارد اولیه، این به سختی تعجب آور است [Black] پیشگامان انسان شناسی اخیراً آشکار شده اند.

این رهبران شامل بسیاری دیگر از هائیتی‌ها، مانند دکتر و نویسنده، لوئی ژوزف ژانویر، که نویسنده بود برابری نژادها در سال 1884، و سیاستمدار هانیبال پرایس، که نوشت در مورد بازسازی نژاد سیاه توسط جمهوری هائیتی در سال 1900. مارتین دیلانی، فعال الغا، نوشت اصول قوم شناسی: خاستگاه نژادها و رنگ ها در سال 1879

اگر ترجمه انگلیسی کتابش که در سال 2000 منتشر نشد، احتمالاً هنوز در ابهام کامل فرو می‌رفت. پس از آن انتشار، تعداد کمی از مردم‌شناسان و دیگر دانشمندان علوم اجتماعی شروع به درخواست برای به رسمیت شناختن فیرمین به‌عنوان یک پدر بنیان‌گذار کردند. انسان شناسی به هر حال، استدلال‌های او پیش از چندین دهه استدلال‌های مشابه توسط فرانتس بوآس محقق آلمانی-آمریکایی، که اغلب پدر انسان‌شناسی مدرن به حساب می‌آمد، بود. مانند فیرمین، بواس استدلال کرد که نژاد یک ساختار فرهنگی است.

فلوهر-لوبان، که مقدمه ترجمه انگلیسی را نوشته است، می گوید که فیرمین از اولین کسانی بود که انسان شناسی را مطالعه همه نوع بشر، به جای رویکرد تفرقه انگیزتر رایج در زمان خود دانست.

فیرمین همچنین دقت علمی عمیقی را به کتاب خود آورد که هنوز در این زمینه رایج نبود. فلوهر-لوبان می گوید که بالاترین اولویت او این بود که «پرونده بر اساس حقایق باشد».

هیچ مدرکی برای سلسله مراتب نژادی وجود ندارد

فیرمین در سال 1850 در شهر شمالی Cap-Haitien در خانواده ای کارگر به دنیا آمد. او در زمان غرور ملی بزرگ شد. هائیتی در سال 1804 از فرانسه استقلال یافت و آن را به اولین جمهوری سیاه پوست آزاد در جهان و اولین کشور مستقل در دریای کارائیب تبدیل کرد.

تصویری از یک گروه بزرگ از سربازان هائیتی که با تفنگ و سرنیزه با گروهی از سربازان فرانسوی می جنگند.
پس از یک انقلاب بیش از یک دهه، هائیتی در سال 1804 از فرانسه استقلال یافت و آن را به اولین جمهوری سیاه پوست آزاد در جهان تبدیل کرد.آگوست رافت

فیرمین در جوانی به تحصیل حقوق پرداخت که منجر به حرفه ای در سیاست شد. او به عنوان بازرس مدارس در Cap-Haitien و به عنوان یک مقام دولت هائیتی در کاراکاس، ونزوئلا خدمت کرد. او در سال 1881 با همسایه خود رزا سالناوه ازدواج کرد. در سال 1883، فیرمین دیپلمات هائیتی برای فرانسه شد و به پاریس نقل مکان کرد.

فلوهر-لوبان می گوید که فیرمین، مانند بسیاری از دانشمندان زمان خود، در زمینه های مختلف مطالعه می کرد. این باعث شد که او به مطالعه نوع بشر علاقه مند شود. هنگامی که در پاریس بود، فیرمین در مورد این علاقه با پزشک فرانسوی ارنست اوبرتن صحبت کرد که از او دعوت کرد تا به انجمن مردم شناسی پاریس بپیوندد.

طولی نکشید که فیرمین عضویت خود را در گروهی که آشکارا با افرادی که شبیه او بودند مخالفت می کرد، زیر سوال برد. در مواجهه با چنین محیط سختی، فیرمین در جلسات سکوت می کرد. او در مقدمه کتابش این اکراه برای ایجاد مناظره با دیگر اعضای جامعه را تصدیق می‌کند: «من در معرض این خطر بودم که به عنوان یک مزاحم شناخته شوم و از آنجایی که نسبت به خود بد رفتار می‌کردم، ممکن بود همکارانم بدون فکر بیشتر درخواست من را رد کنند.»

در عوض، فیرمین رد 451 صفحه‌ای خود را با عنوانی نوشت که به وضوح با اثر تأثیرگذار دو گوبینو در تضاد بود.

در یک سطح کلی، فیرمین جنبه غیرعلمی استدلال های بسیاری از اعضای جامعه را هدف قرار می دهد. «از یک سو، کمبود اصول محکم در علم انسان‌شناسی در این نقطه وجود دارد. از سوی دیگر، و دقیقاً به همین دلیل، دست اندرکاران آن، با ذهن روشمند خود، قادر به ساخت گزاف ترین نظریه ها هستند، که می توانند از آنها پوچ ترین و پرمدعاترین نتیجه گیری ها را استخراج کنند. طبقه بندی محبوب در آن زمان نژادها با استفاده از اندازه گیری های جمجمه.

با این حال، فیرمین از بخش عمده کتاب استفاده می کند تا استدلال خود را با جزئیات دقیق بیان کند. به عنوان مثال، Firmin تجزیه و تحلیل کاملی از عوامل فیزیکی که برای جدا کردن نژادها، مانند قد، اندازه، عضلانی و شکل جمجمه انجام شده است، انجام می دهد. او سپس به دقت داده ها را بررسی می کند تا نظریه های رایج سلسله مراتب نژادی را بی اعتبار کند.

«در اینجا از این مشاهدات چه نتیجه ای می توانیم بگیریم؟ آیا اصلاً می‌توانیم در اینجا نشانه‌ای از سلسله مراتب پیدا کنیم؟» او در یک نقطه با اشاره به نموداری در مورد حجم مغز سؤال می کند. سوال بلاغی است. در عوض، اندازه‌گیری‌های گروه‌های نژادی ظاهراً متمایز اغلب با هم همپوشانی دارند. همچنین اندازه گیری ها با سلسله مراتب نژادی تثبیت شده مطابقت ندارند. او در پایان می‌گوید: «همه چیز بسیار آنارشیک است.

نیکولو کالدارو، انسان شناس دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو، می گوید که قدرت نوشته های فیرمین ناشی از تعهد عمیق او به دنبال کردن شواهد است. انتقاد او از دانشمندان اروپایی، به‌ویژه فرانسوی، آن‌قدر دقیق بود، آن‌قدر دقیق و کاملاً تعریف‌شده بود که عملکرد آنها را به‌عنوان سوگیری و نه تجربه‌گرایی تضعیف کرد.»

ارتباط امروزی Firmin

ترجمه متن فیرمین از رویارویی تصادفی فلور-لوبان و یک دانشجوی هائیتی در کلاس نژاد و نژادپرستی او در سال 1988 حاصل شد. او نه اما کنجکاو شده بود.

این دو نفر با همکاری آسلین چارلز، یک محقق ادبی اهل هائیتی در دانشگاه براون همسایه، به دنبال یافتن نسخه ای از کتاب شدند. معلوم شد که این کار آسانی نیست. فلوهر-لوبان می گوید: «سه نسخه در ایالات متحده وجود داشت. یکی از آنها در کتابخانه کنگره بود.

در کمال تعجب فلوهر-لوبان، با دریافت درخواست او، کارکنان کتابخانه کتاب را برای او فرستادند. چارلز به عنوان مترجم خدمت می کرد. فلوهر-لوبان می گوید: «در نتیجه انتشار این کتاب به زبان انگلیسی، زندگی کاملاً جدیدی پیدا کرد. با این حال، او می‌افزاید که این کتاب هنوز به حق خود نرسیده است: “این کتاب وارد قانون انسان‌شناسی نشده است.”

Fluehr-Lobban امیدوار است که تغییر کند، به ویژه با توجه به ارتباط امروزی کتاب. علیرغم شواهد واضح مبنی بر اینکه نژاد مبنای بیولوژیکی ندارد، برخی از دانشمندان هنوز از این مفهوم به عنوان یک اصل سازماندهی استفاده می کنند. و نژادپرستی همچنان رواج دارد.

این یک کتاب تئوری نژاد انتقادی بود [written] فلوهر-لوبان می گوید در سال 1885.

با این حال، فیرمین خوشبین بود که علم در نهایت حرف آخر را خواهد زد. «حقیقت مانند نور است: تا زمانی که هوش انسانی بتواند آن را پنهان کند، می‌توان آن را پنهان کرد، همچنان در سردابی که مربوط به آن بوده، می‌درخشد. در کمترین فرصت، پرتوهای آن تاریکی را درنوردد و همانطور که برای همه می‌درخشد، سرکش‌ترین ذهن‌ها را وادار خواهد کرد که در برابر قوانینش خم شوند.» «علم تمام اعتبار خود را فقط مدیون این قدرت است، این سازش ناپذیری حقیقت».